ای چشم عالم از کرامات تو روشن
ای روشن از مهرت دل ناقابل من

از هر چه غیر از خود رهایم کن، رهاتر
تا با تو باشم از همیشه آشناتر

عمرم فنا شد وای من در دوری از تو
ای وای بر دل، وای از مهجوری از تو

می‌خواهم از تو هر نَفَس یار تو باشم
چشمی بده تا محو دیدار تو باشم

دل دادی و دل را خودت بردی ز دستم
من هر چه هستم عاشق روی تو هستم

آغوش عفوت هر که را در بر بگیرد
جا دارد از نو زندگی را سر بگیرد

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها